رمان تقصیر لیلا نبود 


 

 

 

 

 

نوشته ر-نصرالله پور ( ستاره )

یه حلقه طلا بود ولی چقدر آشنا بود . انگار قبلاً اونو جایی دیده بودم . این انگشتر رو توی دستای ظریف و سفید یه دختر دیده بودم . اما کجا ؟؟؟ نیازی به فکر کردن نداشت ، آره درسته . توی دستای کوچیک لیـــلا !!!!!!
دختری که قبلاً برام لقب نامزد رو داشت . یادمه انگشتر رو خودم توی دستاش کردم تا نشون شده ی خودم باشه ولی این انگشتر اینجا چیکار میکرد ؟ شاید خودش بعد از اون ماجرا انگشتر رو پس آورده باشه . وقتی که من نبودم ....
تپش قلبم زیاد شده بود . نگین های سفید ریز انگشتر خاطرات تلخی رو بیادم می آورد . خاطراتی از یه ماجرای قدیمی ، ماجرایی که میشد بوی خیانت رو بعد از سیزده سال بازم حس کرد . نفس بلندی کشیدم و انگشتر رو سر جاش گذاشتم . خاطرات زیادی به یادم اومده بود . خاطراتی از روز های تلخ .

 



ادامه مطلب...
تاریخ: دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:رمان ایرانی,داستان,رمان,کتاب رمان,نصر الله پور,
ارسال توسط یاس

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 32 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 46
بازدید هفته : 106
بازدید ماه : 264
بازدید کل : 19310
تعداد مطالب : 160
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1



<-PollName->

<-PollItems->